می نویسم برای تویی که به امید دوباره دیدنت زنده ام
پس نازنینم زودتر بیا ...
امروز نمی دونم از چی بنویسم به دنبال بهونه ای هستم تا باز هم مثل همیشه از تو بنویسم .
ولی هر چه فکر می کنم بهونه ای به ذهنم خطور نمی کنه پس بی بهونه میگم دوستت دارم دلم برات تنگ شده . کاش سرنوشت کمی دست از لجبازی بر می داشت و من یک بار دیگر می دیدمت هر چند اگر تمام عمر هم چشمان تو را به نظاره بنشینم برای من کم است ولی لحظه ای دیدن تو می تونه دلمو تا مدتی آروم کنه می دانم سرنوشت این بار قصد مغلوب کردن منو داره ولی فریاد می زنم که همه بشنوند این بار با دفعات قبل فرق داره می خواهم همه بدونند که من لذت تنهایی رو به تمام لذت های بدون تنهایی خود ترجیح می دم . و به قول شاعر که میگه : تنهایی گر چه گشنده است واسه من خیلی عزیزه ، می خواهم تنهایی ام را تنها با تو تقسیم کنم تویی که خود تنهایی رو به من هدیه دادی ...